هاستینگ اسفند 92 - پروانگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروانگی

 

روزت رو خوب شروع می کنی

شادی...  شادِ شاد

می دونی تا تهش هم قراره همین باشه .. بهش ایمان داری

همین طور هم میشه تا شب پر میشه از چیزای خوب .. پر از حضور آدمای خوب که دوسشون داری .. پر از حسای خوب

اما همش نگرانی ..

یکهو وسط این همه خوبی دلت می گیره

بغض می کنی

دلت می خواد همون جا بشینی رو زمین زانوهات رو بگیری تو بغلت و فقط گریه کنی بی توجه به نگاه های بقیه

اما نمیشه ..

فقط مجبوری به خودت فشار بیاری و آروم اشکی که گوشه ی چشمت جمع شده رو پاک کنی تا کسی متوجه نشه

تهِ تهِ ته دلت جای خالیش رو حس می کنی

دوست داری این لحظه کنارت باشه

بتونی افتخار رو تو چشماش ببینی

ولی فقط بغض می کنی

بغضت برای اینکه فارغ از تو داره جای دیگه ای می خنده

کنار آدمای دیگه

که هر کدوم اونا ممکنه از خنده اش واقعا از تهِ ته دلشون خوشحال نباشن و قدِ تو براشون مهم نباشه

بغضت برای اینکه

فارغ از تو و این همه دلتنگیت داره زندگی می کنه .. چیزی که تو دیگه نداریش ..

...

گند بزنن

به سکوتای طولانی آدما

به اجبار

که باعثه له کردن حساشون میشه

گند بزنن

به غرور

گند بزنن

به عرف جامعه

.....

روز خوبی بود برام اونقدر که باید الان از شادی منفجر بشم

اما غمِ وسط شادی .. اون غمی که هیچوقت ترکت نمی کنه

همون که بخشیش دلتنگیه

همون که خصلت شاعرانه ی شاعرهاست

وسط شادترین لحظه های زندگی هم ولم نمی کنه

مدیون توام این همه دلتنگی رو :)

بخاطرش ممنون

اول عاشقم کرد

بعد شاعرم

و الان

سردرگم

....

نمی دونم چرا دوستت دارم .. چرا ازت متنفر میشم .. و چرا بعد از خودم بدم میاد که چرا ازت متنفر شدم ! و باز از اول

دور باطل!

....

تو لااقل شاد بمون .. قول بده

....

خدا رو دارم هنوز .. شکر

 

 

پیش از آنی که بخواهی از کنارت می روم

تا بدانی عذر ما را خواستن کار تو نیست

 

.

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/12/22ساعت 9:50 عصر توسط پروانگی نظرات ( ) |


Design By : Pichak