هاستینگ پروانگی - پروانگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروانگی

باید

نامت را از ذهن تمام قلم هایم پاک کنم

لبخندت را

از حافظه ی آینه ام

صدایت را

از دالان های گوشم

نگاهت را

از عمق چشمانم

کودکی شده ام

که الفبا را نمی فهمید

و هر بارمغلوبِ

دیکته ی شبش میشد

....

1392


نوشته شده در یکشنبه 92/10/1ساعت 11:7 صبح توسط پروانگی نظرات ( ) |


زل زده بود به دست هایم

زل زده بودم به چشمانش

حرف داشتیم

اما سکوت بود که حرف آخر را می زد

به دستانش نگاه می کردم

می لرزیدند

مثل عدسی چشمان من در قاب سفیدشان

دلهره داشتم

آرام بود

 در اوج آشوب درونش

نمی توانستم آرام باشم

اما می خندیدم تا نفهمد

در هجوم تاتار عشق

هنوز ضعیف تر از اویم

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/9/14ساعت 11:16 صبح توسط پروانگی نظرات ( ) |

 

از روزهای رفته
زخم های عمیق مانده است
از چشمهایت
خاطره ای دور
شعر
تنها بازمانده ی
جنگ نگاههایمان
و دلتنگی
غنیمتی
که نصیب من شد
درد می کشم
چون عروسکی که
به دست مادر کوچکش
نابود می شود
و تنها
سکوت می کند



نوشته شده در جمعه 92/9/8ساعت 7:31 عصر توسط پروانگی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      

Design By : Pichak