هاستینگ خواستنت غمگین است - پروانگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروانگی


دوست داشتنت بوی باران بود


وسط ظهر تابستان


بلند بود


آنقدر که دستم به چیدنش نرسید


کودکی هایم را باختم به لبخندت


چگونه می شود آرام ماند


با طوفانی که به پا کردی؟


از من تنها ویرانه ی شهری مانده


که آمدن طوفان را باور نداشت

................


وقتی گفتمش بارون می اومد


یعنی نه اینکه بارون بیاد


آسمون داشت دل دل می کرد


یه بغض غریبی داشت ولی اخرش بارید


هر چند خیلی کم ...


ولی بارید ..


بارید و دلم گرفت


دلم گرفت و شعر شد


شعر شد و روی کاغذ اومد


روی کاغذ اومد تا دلتنگی ام کمتر شه


اما نشد که نشد


...

.




نوشته شده در شنبه 93/4/28ساعت 5:24 عصر توسط پروانگی نظرات ( ) |


Design By : Pichak