هاستینگ سرگیجه - پروانگی

پروانگی

 

فقط یادم مونده بود که ترسیده بودم

نفس نفس نمی زدم اما تپش قلبم رو حس می کرد مثه این می مونست که یه گله اسب وحشی دارن توی سینه ام می تازن

تاریک بود اونقدر که حتی نمی تونستم دستام رو که داشتن می لرزیدن ببینم

یه لحظه حس کردم شاید تموم شدم

چشمام رو بستم و سعی کردم تمرکز کنم

چند تا نفس آروم و عمیق

بازشون کردم

حالا انگار بهتر می تونستم فک کنم

خواب بدی بود

شایدم خواب نبود

خیلی واقعی بود

خوابم

در عین بیداری

بیداری هم خوابه

وقتی خواب باشی تو بیداریهات

وقتی چشمات رو ببیندی روی واقعیت

خوابم

یک مرده ی متحرک

می ترسم

از تمام اتفاق هایی که قرار بیفتن

از تمام اتفاق هایی که قراره نیفتن

از تمام حرف هایی که زدم

که تمام حرف هایی که نزدم

از تمام کارایی که کردم

از تمام کارایی که نکردم

از خودم

از تو

از بعدش

از قبلش

از همه چی

از همه

می ترسم

به طور مسخره ای شدم یه فرفره که دور خودش می چرخه

یکی که نمی دونه چیشد که داره می چرخه

داره کدوم سمت می چرخه

سرم گیج میره

مثل تمام حرف ها و نگاه های گیج تو

کاش بخوابم

توی خوابِ بیداریم فقط بخوابم

کاش

...

بیخیال

...

 

 


نوشته شده در شنبه 92/11/5ساعت 11:29 صبح توسط پروانگی نظرات ( ) |


Design By : Pichak